سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گاهِ رهایی

زمان کودکی صدایش می‌کردند «هوشو». بازیگوش و سر به هوا بود اما خلاق و کنجکاو و پرانرژی.
عاشق کتاب خواندن بود و همیشه بیشتر دستمزدش را صرف خرید کتاب و مجله می‌کرد.
بعدها دست به قلم شد و خاطراتش را نوشت، برای رادیو نوشت، برای مجله‌ها نوشت، از همه چیز و همه کس نوشت.
می‌گفت: صفحه سفید کاغذ بهترین کسی بود که حرفهایم را گوش می‌کرد و گوش می‌کند. صفحه سفید کاغذ مسخره‌ام نمی‌کند، چیزهایی که می‌گویم توی دلش نگه می‌دارد، چیزی را به رخم نمی‌کشد، آزارم نمی‌دهد، دلسوزی بیجا نمی‌کند.
«هوشو» آنقدر نوشت و نوشت تا شد «هوشنگ مرادی کرمانی» و آنقدر زیبا و دوست‌داشتنی و صمیمی برای «ما که غریبه نیستیم» نوشته که دلت میخواهد در کوچه پس‌کوچه‌هایی که با سادگی تمام توصیف می‌کند، قدم بزنی و همراهش همه چیز را از نزدیک لمس کنی و ببینی و لذت ببری، گاهی با او بخندی و گاهی گریه کنی.


نوشته شده در شنبه 100/10/11ساعت 10:5 عصر توسط ریحانه همدانی(رها) نظرات ( ) |


Design By : Pichak